زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها هنگام وفات
نه هم دمی، نه مونسی،نه یـار و یاوری جان دادنم چه سخت شد این روز آخری یک سال و نیم هست که هِی میخورم زمین مـثـل کــبـوتـری کـه نـدارد دگـر پــری گرچه جلال وشوکت من ارث مرتضی است ارثــیــۀ قــد خــم مـن، هـسـت مــادری عـبـدالـه ایـن تـن و بــدن خـسـتــۀ مـرا تا زیر نور و شعـلۀ خـورشید می بری؟ پـاشـو، حـسـیـنـم آمـده رد و بـدل کـنـیم درد دل و گــلایــۀ خـواهــر بــرادری در گنجه لای بقچه،لباسی ست رنگ خون برخـیـز، بـلکـه مـونس من را بـیـاوری می خـواهم از فـراق شکـایت کنم به او درسینه ام غمی است که او هست مشتری من را زدند، خب به فدای سرت حسین هر کس رسید، در تو فرو کرد خنجری سر نیزه ای که بر کمرت خورد روی اسب بـعـدا کـمـانـه کـرد به کـتـف کـبـوتری عباس اگر که بود، دگر غـصه ای نبود دیگـر نـمی دویـد کـسـی پـشت دخـتـری من زیـنـبــم موی مرا هـیچ کـس نـدیـد کـردم قـیـام تـا نـخـورد دسـت مـعجری |